ماجرا بعد از 90  سالگي مادر بزرگ شروع شد. يه روز خواهر بزرگم متوجه شد كه مادر بزرگم با يك مرد حرف مي زند. در روز هاي بعد نوجوان ها و جوان هاي خانواده پنهاني توصيف ها و گفت و گوهاي اروتيك مادر بزرگ را گوش مي كردند. مادر بزرگ جزئي ترين مسائل را با بدون هيچ ابايي بلند بلند بيان مي كر...
تاریخ درج: ۹۰/۰۶/۲۲ - ۲۲:۲۴ ( 5 نظر , 301 بازدید )

شبي مجنون نمازش را شكست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست                                        ...
تاریخ درج: ۹۰/۰۶/۱۴ - ۱۴:۳۴ ( 3 نظر , 329 بازدید )

  گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که ھوس می کردم سر سنگینم راکه پر از دغدغھ ای دیروز بود و ھراس فردا ،بر شانه ھای صبورت بگذارم و آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه ھای تو کجا بود ؟ گفت: عزیز تر از ھر چه ھست ، تو نه تنھا در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر م...
تاریخ درج: ۹۰/۰۳/۱۵ - ۱۵:۳۲ ( 5 نظر , 240 بازدید )

  رودها جاري مي شوند,درختان شكوفه مي زنندو اما او پاييز در يادش صداي شرشرآب,صداي نغمه و آواز پرندگان  اما تنها صدايي كه در گوشش  زمزمه مي كند صداي قطرات بارانيست كه به برگ هاي خشكيده ي زمين مي چكند و سكوت را در هم  مي شكنند  به ياد مي آمورد كه عشقش عاشق با...
تاریخ درج: ۹۰/۰۳/۰۱ - ۲۳:۰۰ ( 1 نظر , 456 بازدید )

  ندانم درد من از چيست ؟ از فراغ يار است يا عشق او؟ ندانم چه كنم با درد دلم كه علاجش دست يار است و من بي يار تنهام ندانم چرا ندانم چرا بي او نشستم؟ ندانم چه بود چه شد كه بي او شكستم؟ تنهايم تنها ... تنهايم با دردو غم ها غم دوري اوست كه يكريز ميشكند دل همچون شي...
تاریخ درج: ۹۰/۰۳/۰۱ - ۲۲:۱۷ ( 3 نظر , 303 بازدید )